مجله کسب و کار هاروارد – ژانویه 2019:
چرا ما مجذوب رهبرانی می شویم که بر روی نکته های منفی تاکید می کنند؟
.Eileen Y. Chou, University of Virginia, Frank Batten School of Leadership and Public Policy
تمایلی کلی در این مورد وجود دارد که بیشتر ما می خواهیم رهبرانمان تشویق کننده، خوشبین و البته کمی هم احمق باشند. اما در دهه گذشته در مرزها و بخش های گوناگون ما با رهبرانی روبه رو شده ایم که اخلاقی تند و سوزنده، تنبیه کننده و منفی گرا داشته اند. این اختلافی که بین انتظار ما از خوشبین بودن رهبران و تصویر واقعی و بدبین آنها وجود دارد مرا کنجکاو کرد تا تحقیق کنم چگونه سخنرانی های خوشبینانه یا بدبینانه بر دریافت ما از کیفیت یک رهبر تاثیر می گذارد. تحقیقات بعدی من مشخص کرد که اگرچه ما تمایل داریم رهبرانمان تشویق کننده باشند اما در عوض بصورت غریزی و نا آگاهانه می خواهیم که آنها نکات ضعف ما را بهمان گوشزد کنند.
بر اساس تحقیقاتی که پیش از این انجام شده است ما انسان ها سلسله مراتب اجتماعی را برای حفظ نظم و شکل دادن به انتظاراتمان از مراجع قدرت ،برای رفتار مناسب در برابر آنها، ایجاد می کنیم. از آنجا که مراجع قدرت بصورت دائم در حال تغییر و دگرگونی هستند ما نیز تکامل یافته ایم تا در برابر نشانه های رفتاری آنها حساس و گوش بزنگ باشیم. به عنوان مثال ما اغلب قد و هیکل فرد را با قدرتی (فیزیکی) که او دارد مرتبط می دانیم و همین باعث شده است تا ما توانایی و قدرت بیشتری را از افراد قد بلند انتظار داشته باشیم. این انتظارات و تصورات ممکن است در زمانی که تازه با فرد آشنا شده باشیم بر روی ما تاثیرگذار باشند و موقعیت نسبی ما را در تناسب با سلسله مراتب اجتماعی روشن سازد.
تحقیق من بر روی این موضوع شکل گرفت که آیا مردم از شنیدن مفاهیم و دستوراتی همچون خیر، (عمل منع کردن) رد کردن و انتقاد، نشانه ای مبتنی بر قدرت دریافت می کنند یا خیر؟
یازده آزمایش کنترل شده که من برای بررسی این سوال انجام دادم مشخص کرد که یک رابطه علی بین شیوه های گوناگون نهی کردن و نه گفتن و درک از قدرت وجود دارد. در یک مطالعه از 518 رای دهنده واجد شرایط در ایالات متحده خواسته شد تا چهار نسخه از متن سخنان کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا که در مناظرات تلوزیونی بین سال های 1980 تا 2008 شرکت کرده بودند را بخوانند. در این آزمایش اسامی نامزدها یا زمانی که در آن صحبت کرده بودند را به گروه آزمایش نگفتند. در دو نسخه از سخنرانی ها جملات و عبارات مثبت و امیدوار کننده ای برای آینده آمریکا وجود داشت (به عنوان مثال جرج بوش پدر در سال 1988: … حمایت شما را طلب می کنم، با همکاری یکدیگر می توانیم کارهای فوق العاده ای را برای آمریکا و جهان آزاد انجام دهیم.) و در دو نسخه دیگر جملات بحرانی و نگران کننده وجود داشت. (به عنوان مثال جان ب اندرسون John B. Anderson در سال 1980: … به همین دلیل که در گذشته روزهایی پر از توهم و امید کاذب داشته ایم لازم است که هر چه زودتر این روزها را به اتمام برسانیم و با حقیقت روبه رو شویم) بر اساس همین نقل قول ها از رای دهندگان خواسته شد تا نظرشان را در مورد اینکه کدام کاندیدا به ظاهر قدرتمندتر و تواناتر و کارایی نسبی او برای نقش ریاست جمهوری بیشتر است را بیان کنند.
نه تنها شرکت کنندگان در این آزمایش اعتقاد داشتند که کاندیداهای منفی نگر و نهی کننده قدرت و کارایی بیشتری دارند بلکه آنها همچنین پیش بینی کردند چنین کاندیدایی در زمان ریاست جمهوری کارا تر و موثر تر خواهد بود. آنها همچنین نشان دادند که بیشتر علاقمند به رای دادن به کاندیدای نهی کننده هستند تا کاندیدای تشویق کننده.
این اثرگذاری تنها محدود به حیطه سیاست نیست. در مطالعات بعدی که در هفت زمینه مختلف از جمله نقد هنر و نظریات راجع به مسائل اجتماعی انجام شد شرکت کنندگان بصورت دائم نشان دادند که نظریات نهی کننده و منفی را دارای قدرت بیشتری می دانند. هرچند که آنها می گفتند رهبران نهی کننده را نسبت به رهبران تشویق کننده یا حتی رهبران خنثی و بیخیال کمتر دوست دارند و با آنها احساس خوشی می کنند، این چیزی بود که تمام شرکت کنندگان در آزمایش های من از سرتاسر دنیا آن را ابراز کردند. این یک اصل ثابت شده است که شرکت کنندگان خودشان را مطیع رهبران نهی کننده می دانند.
چرا مردم خودشان رهبران نهی کننده را تایید و تقویت می کنند؟
من معتقدم ریشه این اتفاق در روانشناسی انسان ها نهفته است. در فعالیت های نهی کننده همچون نقد کردن، منفی بافی و تکذیب کردن یک شخص یا ایده دیگر، خاصیتی روانشناختی وجود دارد که رهبر نهی کننده را به عنوان یک فرد مستقل و دارای رای و اراده نشان می دهد و این همان کلید تعیین کننده قدرت است. این اتفاق به نوبه خود این تصور را بوجود می آورد که رهبر نهی کننده بخاطر اینکه به هیچ محدودیت اجتماعی و دیگر منابع انسانی وابستگی ندارد بنابراین باید دارای قدرت بسیار بیشتری نسبت به دیگران باشد. درواقع داده های چهار مطالعه ما از ایده اینکه مردم رهبران نهی کننده را بیشتر قبول دارند حمایت کرد.
من همچنین کنجکاو بودم که آیا رفتار کردن به عنوان یک رهبر نهی کننده باعث می شود که فرد در خودش هم احساس قدرت بیشتری بکند یا خیر؟ برای مشخص شدن این قضیه من آزمایشی را ترتیب دادم که در آن افراد مختلف نقش رهبر نهی کننده، تشویق کننده یا خنثی را بر عهده می گرفتند و باید به چند نفر دیگر دستوراتی می دادند و آنها را رهبری می کردند. نتایج نشان داد که رهبران نهی کننده واقعاً احساس قدرت بیشتری نسبت به دو گروه دیگر داشتند، حتی آنها احساس می کردند که عمل نهی کردن آنها را برای انجام کاری که به عهده شان گذاشته بودیم شایسته تر می کند.
این ارتباط بین نهی کردن و قدرت ممکن است برای رهبران جاه طلبی جذاب باشد که بتوانند با لفاظی ها و انتقادات بی حساب و کتاب برای خود قدرت و جایگاه کسب کنند اما دلایلی برای احتیاط کردن هم وجود دارد. نخست اینکه درک ما از قدرتی که رهبر دارد در طول زمان شکل می گیرد. ممکن است مردم در ابتدا یک عامل نهی کننده را تحویل بگیرند و به او پاداش بدهند اما در طول زمان ممکن است که آنها در رفتارشان باز اندیشی کنند و حتی از چنین فردی گذر کنند و در نهایت باعث سقوط او از جایگاه قدرتش بشوند. همچنین بعید نیست که مردم در طولانی مدت علاقه ای به یک رهبر نهی کننده خشن نداشته باشند، همانطور که میزان زیاد منفی بافی در طول زمان آنها را به فکر می اندازد که چنین رهبری ناعادلانه و غیرمنطقی با مسائل برخورد می کند. ارتباط و همگامی بین نهی کنندگان و قدرت چیزی است که از طرف افرادی که احساس عدم حمایت و بهره بردن از امکانات را دارند بیشتر دریافت می شود، وضعیتی که باعث تولید خشم و حمایت از کسانی می شود که وضع موجود را به چالش می کشند. (نهی کنندگان) این چیزی است که من قصد دارم در تحقیقات آینده ام بر روی آن تمرکز کنم.
گر چه بر اساس عناصر بنیادین و دیرپای روانشناسی انسان، ارتباط بین نهی کردن و رهبری چیزی است که ممکن است بصورت کامل در دوره دیجیتال ما آشکار شود چرا که بسیاری از تعاملات و ارتباطات بین فردی از راه دور اتفاق می افتد و متن محور هستند. فهم و برداشت ما از قدرت می تواند بیش از هر زمان دیگری منبعث از سخنرانی ها و نوشته ها شود. اینکه آیا ما به عنوان رهبر انتخاب می شویم یا توانایی های رهبری را درون خودمان گسترش میدهیم؟ ما باید کنش های گوناگون این حیطه را بررسی و به درک درست و دقیقی از کارکردهای آن برسیم.